چقدر خوشحالم که بازم اینجایید، سلام، سلام به شما دوستای خوبم، امیدوارم شادی های زندگیتون از هزارتا در بیاد توو و حتی از یک در هم خارج نشه. که میدونم برای شما همینطوره. گفتم شادی های زندگی! یه سوال برام پیش اومد، تا حالا اطراف خودتون آدم هایی رو دیدید که از زندگی خودشون لذت نبرن؟ یا فکر کنن تمام عمرشون کارهایی رو انجام دادن که مورد علاقشون نبوده؟
شاید آدمهایی رو که گفتم رو دیده باشید، واقعاً چقدر داشتن همچین حسی تاسف انگیزه!
زندگی همه ما قرار که زیبا و جذاب باشه، بیاید یه نگاه بندازیم، پرنده ها هر روز آواز خوان بیدار میشن، بچه ها بدون هیچ بهانه ای می خندند و شاد هستند، به ماهی ها نگاه کنید و یا... واقعاً با وجود همه اینها، کی گفته زندگی اصلاً جذاب نیست؟ جهان پر از نشاط و زیباییه به شرطی که ما به خودمون تمرین بدیم اونها رو ببینیم. اگه شما هم فکر می کنید که : قرار نیست زندگی جذابی داشته باشید، بهتره خوب معنیش رو بدونید. این چیزی که شما فکر می کنید فقط یه باوره که شما می تونید ناباورش کنید.
چطوری؟ الان میگم، سعی کنید مدتی از روز وقت خودتون رو برای انجام دادن کارهای خاص بگذارید، کارهایی که براتوون جالبه، آخه میدونید کار کردن شبانه روزی شاید باعث تقویت این تفکر بشه که زندگی یک کشمکشه دائمیه!!
می دونید باید با خودمون صبور و شکیبا باشیم، چون لذت بردن از زندگی هم نیاز به تمرین داره،امکان داره بعضی وقتها این فکر بوجود بیاد که این دوران شیرین زندگی زیاد طول نمیکشه!! و من فقط یک جواب برای اون دارم : شاید قراره شیرین تر بشه!
حتماً الان دارید با خودتون می گید پس با این همه نا ملایمتی ها دنیا باید چی کار کنیم؟ و این هم می گید که نفس من داره از جای گرم در میاد و ای بابا اینها همش فقط چند تا کلمه است و در زندگی واقعی چیزهای دیگه ای هست............. من می خوام به همتون حق بدم، اما اگه چیزی که شما در زندگیتون دنبال اون هستین امنیت مطلقه، باید بگم کلاٌ سیاره رو اشتباه اومدید، فرهاد میگه(همون شخصیت فرضیه خودمونه) اگه می تونستم یه خونه کوچیک بخرم و پول مختصری هم برای دوران بازنشستگیم کنار بگذارم دیگه احساس امنیت می کردم، اما اینجا باید گفت: نه فرهاد جان! امنیت واقعی از درون خودت سرچشمه میگیره و خارج از درونت امنیت یک افسانه است. باید اون رو در درون خودت پیدا کنی! بعد فرهاد میگه : آخه چطور با این بی اعتباری دنیا کنار بیام؟ فقط یک راه داره، قبولش کن و از اون لذت ببر. اصلاً نصف لذت زندگی توو اینه که ما از اتفاقات فردای خودمون بی خبریم، و باید به فرهاد بگم : باخودت عهد کن هر اتفاقی که بیافته با اون کنار بیایی و رو در روی همه ترسهات بایستی. مثلاً: اگه خونه ام بسوزه کوچ می کنم(حالا نه زیاد دور)، اگه اخراج بشم استعفا میدم( این همه کار) و اگه اتوبوس زیرم کنه، میمیرم( ولی تو رو خدا مواظب خودتون باشید) پایان ماجرا!!!! و این واقعیت زندگیه، زمین مکان پر مخاطره و زیباییه، اما این به اون معنا نیست که تموم عمرمون هراسون باید زندگی کنیم، نه!
با وجود همه مطالب بالا اگه زیبایی ها رو انتخاب کنید اوونها رو خواهید دید، مثل زمان دعا کردن و نیایش با خداوند، چون بر خلاف تمام کارهایی که در روزانجام می دیم ودنبال نتیجه و پاداش هستیم زمان دعا کردن وضع فرق می کنه، یعنی می خوام بگم خود عمل پاداش خودشه، یا مثل زمان کمک کردن به یک مستمند که خود عمل پاداش خودشه و شما انتظار پاداش از اون رو ندارید.
(((چقدر این بار بیخودی پیچوندم، میدونم شاید نتونستم منظورم رو با کلمات خوب بیان کنم، اما با این امید هستم که شما دوستای خوب من بهتر از هر شخصی اینها رو میدونستید، و نوشته های پر ایراد من فقط یک وقت پر کنی برای شما بود. ایراد های من رو به بزرگی خودتون ببخشید))).لحظه هی خوبی داشته باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
می تونم نظر شما رو بدونم؟