خوش آمدید

اول می خوام با رنگ سبز به همتون خوش آمد بگم

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

حالا یه خونه جدید دارم و از اینجا رفتم

سلام به دوستای خوبم، حال و احواتون که خوبه انشاا...؟ حقیقتش از اونجایی که خیلی از دوستان در نظراتشون به من گفته بودند،اومدن و نظر گذاشتن در محیط blogspot براشون سخته و وقتگیر، من برای رفع این مشکل این آدرس رو به www.dreamscoming.mihanblog.com انتقال دادم تا دوستانم بتونن راحتتر و بدون اتلاف وقت وارد محیط دفتر نوشته های من بشن.....از همه دوستانی که این نظرات سازنده رو برام فرستادن تشکر می کنم......
پس لطفاً به آدرس جدیدم قدم رنجه بکنید و با حضورتون مطمئن باشید که شاد خواهم شد.....منتظر حضور شما دوستای عزیز هستم...... 

     
لحظه های شادی داشته باشید
                            

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

میدونی چطوری مس رو به طلا تبدیل کنی؟

سلام به دوستهای خوب،امیدوارم در این روزهای سرد برفی لحظه های گرمی رو پشت سر گذاشته باشید.راستی میدونید چطور میشه سرما رو گرما دید؟ اشتباه نکنید نمی خوام با هم بشینیم و درباره فیزیک صحبت کنیم!...اگه اجازه بدید شما رو دعوت کنم به یه استکان چای گرم و یه چند کلمه دور هم بودن...بفرمایید!!
طبق یه افسانه قدیمی، کیمیاگرانی زمان قرون وسطی بودند که مس رو به طلا تبدیل می کردند!!! حالا شما فکر می کنید می تونید یه کیمیاگر باشید؟ بله، می تونید!!! اما کیمیاگری بهتر یعنی کیمیاگر زندگی باشید تا طلا!در اون صورت شاید بشه اون طرف سطح ظاهری هر چیز، عمقش رو ببینیم.
ما می تونیم کیمیاگرایی باشیم که وظیفشون تغییر شکل دادن وقایع ناخوشایند زندگی به رویدادهای دلپذیر باشد. حالا آیا معنی این حرف من اینه که وقتی پای ما شکست(البته مثاله) فقط بشینیم و دعا کنیم؟ نه!! اما اگه این اتفاق افتاد می تونیم در همون زمان بلا و مصیبت به دنبال فرصتها و موقعیت ای تازه باشیم.
شاید بپرسید اینکارها چه فایده ای داره؟ خیلی فواید که الان چند تاش رو میگم، اول اینکه یاد میگیرید به خاطر اونچه که در زندگی نصیبتون شده شکرگزار باشید و دوم اینکه به جای هل دادن اتوبوس زندگی سوار اون هستید و سوم اینکه آسوده و آرامتر زندگی خواهید کرد و ...
مهم نیست که چه اتفاقی رخ میده، مهم اینه که چطوری ببینیش!
حالا کدوم رو انتخاب می کنید هل دادن اتوبوس یا سوار شدن بر اون؟
(((چایی تون که سرد شد، ممنون از اینکه تا آخر صحبتهام با من بودید، امیدوارم بازم شما رو اینجا ببینم، منتظرتونم))). لحظه های شادی داشته باشید 

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

اگه بارون نیاد غنچه ای باز نمیشه

سلام و بازم سلام به دوستهای خوبم، یکی از بزرگترین نعمت های دنیا رو براتون آرزو می کنم یعنی سلامتی، امیدوارم همیشه سالم و شاداب باشید. راستی میدونید شادابی می تونه در کنار چی باشه؟خب، ازتون خواهش می کنم یه چند دقیقه با هم باشیم( البته چندتا از دوستانم به من گفته بودن زیاد طولانی ننویس، و من هم برای احترام به این دوستان سعی می کنم طولانی ننویسم).

خیلی وقتها چیزهایی که درباره این دنیا به اون فکر می کنیم و نظر می دیدم همون نظری هست که درباره خودمون داریم، مثلاً اگه توو اطراف خودمون دنبال زیبایی ها باشیم، زیبایی های بیشتری رو درون خودمون پیدا می کنیم، به قول اون ضرب المثل قدیمی اگه از تصویری که تو آینه می بینی خوشت نمی یاد آینه رو سرزنش نکن!! البته برعکسش هم هست واگه خوشت میاد آینه رو تشویق نکن!!!
هر موقع که تصمیم بگیری شرایط خودت رو عوض کنی، مطمئن باش بازی سازان زندگیت هم به همون اندازه تغییر می کنن و جاشون رو به بازی سازهای جدیدی میدن. بله، واین کار تنها با محبت و عشق ورزیدن اتفاق می افته. البته عشق ورزیدن بدون انتظار، یعنی قضاوت نه! یعنی برچسب زدن نه!توقع بیجا نه!
سارا(همون شخصیت فرضیه خودمون)با خودش میگه: اگه می فهمیدم که چرا فرهاد(شخصیت دوم داستان) تا این اندازه خودخواه و مغرور هست شاید می تونستم به این آدم عشق بورزم!!! اما این اشتباه هست سارا! برای درک رفتار فرهاد اول باید به اون عشق ورزید. در حقیقت شاید قسمت بزرگی از عشق رو بشه به گذشت ربط داد، و دقیقاً به همین خاطر هست که ما بچه ها رو آسونتر و خالصانه تر دوست داریم، یا اگه بخوام یه جور دیگه بگم، ما به بچه ها آسونتر عشق می ورزیم چون اونها رو معصوم و بی گناه میدونیم. برای دیدن توو این دنیا عشق باید سرلوحه هر کاری باشه چون اصلاً آدمها قادر نیستند همزمان هم عشق بورزند و هم همنوع خودشون رو برنجونند. پس چرا رنجوندن!!!و این راز شادابیه...
(((خیلی خیلی ممنونم که وقت ارزشمند خودتون رو به یک دوست کوچیک دادید، و خوشحالم که خدای بزرگ دوستان خوب و با روح بزرگی مثل شما به من داده، که میایید و نوشته هام رو می خونید و لطف خوندن نظرهاتون رو به من میدید)))لحظه های شادی داشته باشید

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

ما بیشتر از اون چیزی هستیم که می اندیشیم

سلام و دوباره سلام به دوستای خوب و مهربون من که با وجود همه مشغولیت های زیادی که دارید بازم میایید و به نوشته های من سر میزنید، در ضمن قبل از هر صحبت دیگه سال نوی میلادی هم ( البته با چند روز تاخیر) به دوستای مسیحیم تبریک میگم و آرزوی سالی پر طراوت رو براشون دارم.

اجازه میدید یه سوال از دوستای خوبم بپرسم؟!خب، مثل اینکه میدید...(خودم میبرم و خودم میدوزم یا یه چیز شبیه این) تا حالا به این موضوع فکر کردید که خداوند چه نیروی عظیمی رو در اختیار ما قرار داده؟! تا حالا این احساس بهتون دست داده که این جهان بخشی از وجود شما هست(البته با همه اتفاقاتش)؟! شد دوتا سوال!.
میدونم که گاهی به این سوال ها هم فکر کردید و حتما بعضی از شما دوستای خوب من جوابی هم براشون دارید اما اگه اجازه بدید میخوام چند جمله ای رو با هم باشیم.
حقیقتش خیلی وقتها فکر می کنم من و این جهان نمیتونیم از هم جدا شدنی باشه(((البته این با نظریه های فیزیکدانهای کوانتوم هم جور در میاد))) در واقع می خوام بگم ما بر روی خودمون و دیگران و آیندمون و حتی روی محیط هم تاثیر می گذاریم و مسئول همه اینها ما هستیم، در واقع ما هستیم تا باعث آفرینش بشیم، آفرینش یک احساس یک ....هر چیزی که شما فکر می کنید درسته. البته ما میتونیم برای خودمون و دیگران و کلاً این جهان خالقان مفیدی باشیم به شرطی که بدونیم چقدر بزرگتر از اون چیزی می تونیم باشیم که الان هستیم.
میدونید کی میتونیم بفهمیم که بزرگتر از اینها هستیم؟ به قول اون ضرب المثل قدیمی وقتی شاگرد آماده باشه، معلم از راه میرسه. بله، وقتی تصمیم قاطع به تغییر زندگی یا رسیدن به یک هدف می گیرید ابزارهای لازم خود بخود از راه میرسند،دوستانتون کتاب به شما قرض میدن، آدمهای مختلف سر راهتون قرار می گیره و بعضی چیزها نظرتون رو به خودش جلب میکنه و دیگه، دیگه خودتون میدونید، بله، همه اینها میاند چون شما آماده دریافت اونها هستید.
واقعاً چرا با وجود توانایی های زیادی که خدا بهمون داده همیشه یک واقعیت رو بارها می سازیم و یک نوع رابطه رو تکرار می کنیم و کلاً خودمون رو دچار روزمرگی می کنیم و از تجربه این همه استعداد غافل میشیم. مطمئن باش اگه همون کاری رو انجام میدی که همیشه دادی، همون چیزی رو بدست میاری که همیشه بدست آوردی. و این درباره احساس شما هم صدق میکنه. بله، درسته که خیلی از اونها ناشناخته هستند، اما بیایید با شهامت به جلو حرکت کنید و با وجود همه سختی ها و مشکلاتش، انتخاب کنید، شاید اسرار وجود همه چیز رو تونستی درک کنی و یکبار اثبات کن نیرویی که خداوند در وجودت  قرار داده بزرگتر از هر نیرویی هست که در این دنیاست
شاید بگید، دلت خوشه نمیشه که همه چیز رو اینجوری دید!!! اما همه این نمیشه ها یک ساختن در ذهن شماست، یک ساختن برای نتونستن.
(((خیلی خیلی لطف کردید که بازم تا انتها با من بودید، احساس اینکه شما دوستانم اینجا هستید و نوشته های من رومیخونید یکی از زیباترین حس های دنیاست))).لحظه های شادی داشته باشید