سلام، چرا همش اول می گم سلام؟ خب سلام سلامتی میاره بعدش هم اول کار که نمیشه گفت خداحافظ، پس بازم سلام، حالتون چطوره؟ امیدوارم از هوای پاییز لذت ببرید حتی اگر مثل من سرماخورده باشید.اصلاً همه لذتش به اینه وقتی سرماخوردی بازم زیر بارون پاییز قدم بزنی. راستی وقتی سرما میخورید دکترها براتون چی کار می کنن؟ یه نسخه می نویسن البته بعد از معاینه و .... امروز براتون می خوام درباره نسخه نوشتن صحبت کنم اما نه اون نسخه ای که شما فکر می کنید.
جدا از سرما خوردن همه ما نسخه ای برای خودمون داریم، مثلاً " من یه پزشک هستم" یا " من یک مهندس هستم" یا "من یک جوان نسل جدید هستم" و مثل اینها. این نسخه ها مثل یه برنامه کامپوتری همه جا با ما هستند، مثل مهمونی یا مسافرت، تازه همش سعی هم می کنیم توو نسخه پیچیده شده، خودمون رو جا کنیم، شاید بعضی ها همه زندگیشون رو صرف این کار کنن.
مثلاٌ ما ماشین هایی می خریم و لباسهایی می پوشیم و دوستانی انتخاب می کنیم که با این نسخه پیچیده شده جور در بیاد اگر نه اصلاً حرفشو نزن( چی!!! اون مدیر عامل یه شرکت بزرگه چرا باید با یه کارمند دوست باشه!!!!).
بهرام یه مهندسه عالی رتبه هست((یه شخصیت فرضیه)) اوون به خودش میگه: من باید مثل مهندس ها رفتار کنم و مثل اوونها حرف بزنم تازه خونه من هم باید در منطقه مهندس ها باشه و باید مثل مهندسها تفریح کنم نه مثل ... عالیه!! چی؟ بهرام دیگه! نقشش رو خیلی خوب بازی می کنه اما افسوس که زندگیش سرشار از دل زدگی و کسالت شده. تلاش برای جا افتادن در این گونه نسخه ها از انسان موجودی خسته کننده می سازه. پس اگه این طوره بهرام یه مهندسه که بعد از از دست دادن شغلش چیزی از اوون باقی نمیمونه. لحظه سرنوشت ساز زندگی شما و همه ما اصلاً همین جاست، ما نسخه پیچیده شده نیستیم و به گروه و طبقه خاصی تعلق نداریم.((( لطفاً این قسمت رو با بعضی مطالب دیگه اشتباه نگیرید))). تا حالا از این جمله ها شنیدید: من آدم خیلی مهمی هستم و مردم باید به همین ترتیب با من بر خورد کنند و احترام بگذارند!. بعضی ها اصرار دارن خودشون رو به دیگران بشناسونن و ثروت و سوادشون رو به رخ دیگران بکشوونن اما یه مطلبی واقعیت داره و اون اینه که این آدمها از درون شرایط مساعدی ندارن، چرا؟ چون شادی اونها در گرو تفکر دیگرانه.
هر چه قدر کمتر نیازمند تحسین دیگران باشید بیشتر تحسین میشید((باور کنید))
چرا ما باید از واژه های هرگز و یا همیشه مدام استفاده کنیم بدون اینکه بدونیم اینها شاید مارو دارن توویه قفس میندازن. مثلاً " من یه آدمی هستم که هرگز تئاتر نمیرم یا هرگز با قطار سفر نمی کنم و یا هرگز با اون حرف نمیزنم...." این همون نسخه ای هست که گفتم.
عشق ورزیدن ابدی به اون چیزی که انجام می دیم، این راهی هست که انتخاب کردم بدون نیاز به قضاوت های دیگران، میدونم که شما دوستای خوب من عاشق زندگیتون هستید و اون رو نقش و نگارهایی دادید که دیگران رو به تحسین وا میداره.
((( ببخشید که خستتون کردم، یه شاخه گل هدیه میدم به دوستایی که خسته شدن تا از دلشون دربیارم، راستی از متیوس هم که کمک زیادی بود برای نوشتن این قسمت تشکر می کنم))). لحظه های شادی داشته باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
می تونم نظر شما رو بدونم؟